ساختمان نمادین یا ساختمان های به اجبار نمادینگی شده؟ - سازه برتر



 ساختمان نمادین یا ساختمان های به اجبار نمادینگی شده؟

ساختمان نمادین یا ساختمان های به اجبار نمادینگی شده؟

بعضی ساختمان‌ها از همان اول به‌عنوان نماد ساخته می‌شوند، برخی نمادین بودن را کسب می‌کنند، و به برخی ساختمان‌ها به‌زور نمادینگی تزریق می‌کنند؛ اما بر چه اساسی نماد بودن یک چیز سنجیده می‌شود؟ در معماری شاید بتوان نماد بودن را از ظاهر فیزیکی ساختمان قضاوت کرد: اینکه از اطراف خود به‌گونه‌ای متمایز شده؛ یا با هیبت خود به یادواره تبدیل شده است؛ یا نمادی است از فرهنگی که در آن آفریده شده. این مقاله گذری کوتاه بر ساختمان های نمایدن و اثرات آن بر معماری را عنوان می کند

.

معمولا چنین ساختمان‌ هایی سمبلی از هویت شهر هستند: روی بشقاب‌ها و ماگ‌های تزیینی حک می‌شوند چون شناخته شده و متمایزند. اما این بشقاب‌ها نخود سیاه ماجراند، چراکه کانتکست در نمادین شدن پروژه اهمیتی اساسی دارد. نمی‌توان نمادی را در خلاء طراحی کرد؛ برای رسیدن به نمادینگی، لازم است ساختمان با اطرافش تفاوت بارزی داشته باشد تا منحصربه‌فرد به‌نظر برسد. چنان که رابرت ونچوری، اسکات براون و ایزنور در مبانی طبقه‌بندی نشانه‌های لاس‌وگاس نشان دادند، تجمع بدآهنگ سمبل‌ها، قدرت آنان را از بین می‌برد. در این وضعیت هر ساختمان باز به یک چیز جدید نیاز دارد تا جانشین پیشینیان شود. حتی اگر اُردکِ لانگ آیلند میان یک گروه اردک قرار داشت، قدرتِ هویتی خود -آن چیزی که به آن نمادین بودن می‌بخشید- را از دست می‌داد.

.

با این حال کانتکستِ فیزیکی تنها یک چیز از چیزهایی است که باید در فرایند تکوین معماری در نظر گرفت. عوامل بسیاری که لزلی اسکلر به‌طرز ناامیدکننده‌ای در کتابِ "The Icon Project" بررسی نکرده است. اسکلر در این کتاب به‌دنبال این است که از نگاه جامعه‌شناسانه مشخص کند چه عواملی به نماد شدن کمک می‌کند. اسکلر، نماد معمارانه را برایندی از نیروهای بازار می‌داند و اینکه یک ساختمان چگونه به‌عنوان محصولی جهانی‌شده محسوب می‌شود که از "تفکرات دفاع می‌کند نه خطه‌ها"، را مورد مطالعه قرار می‌دهد.

.

این کتاب دامنه‌ی گسترده‌ای از ساختمان‌هایی که نماد پنداشته می‌شوند، را مورد مطالعه قرار می‌دهد. اسکلر ساختمان‌ها را نه به‌خاطر طراحی معماری یا ارتباطی که انسان‌ها با این ساختمان‌ها برقرار می‌کنند، بلکه از نمایش‌ها و تصاویرشان انتخاب کرده است: نقاشی، طراحی، عکس، و رندر. البته در اتخاذ این شیوه، اسکلر انگار یک چرخش صد و هشتاد درجه‌ی استدلالی می‌کند: جای تولیدِ نماد (تصویر) و بازتولید (ساختمان) آن عوض می‌شود.

. اسکلر نشان می‌دهد چطور معماری، به‌عنوان محصول نه حرفه، سمبلی شده است از نیروهای غیرمادی موثر در فرآیند تولید آن: نمایشی از نفوذِ سیاسی و اقتصادی و رشد بی‌وقفه‌ی کاپیتالیسم، تاکیدی بر یک ایدئولوژی سیاسی یا تسلط، یا بروز جهانی‌شدن پسااستعماری. به گفته‌ی اسکلر اما اولویت بخشیدن به این شیوه‌ی تولید، و "یدئولوگ" خواندنِ معماران، عاملیتِ معماران را بیش از حد در کانتکست اقتصادی فعلی‌شان به اصطلاحِ خود اسکلر طبقه‌ی فراملی سرمایه‌دار یا تی‌سی‌سی و توانایی آنها در جدا کردن خود از این وضعیت اقتصادی، پراهمیت جلوه می‌کند.

. یکی از اصولِ پژوهش اسکلر "مرکزیت تصویر در تولید نمادینگی" است. توصیفِ روند نمادین شدن به این صورت -چنان چیزی که همراه با ساختمان می‌آید و نه چیزی که مخاطبان پس از ساخته شدنِ ساختمان به‌طور اجتماعی به آن اطلاق کنند. مسئله‌ای در صنعت ساختمان است و بیانگر قصد مشتری از سفارشی که داده در اوضاع فعلی است. انگار که نمادینگی چیزی است که به خودی خود موجودیت دارد؛ دو دست نماد بزنید تا بین رنگ‌ها خشک شود. بهرحال، نمادهای معماری برای رسیدن به چنین درجه‌ای نیاز به به حضورِ فیزیکیِ پررنگی دارند. به قول دریدا، «Différance» آنها به ادراک ما از نمادها و انتخابِ آن‌ها چارجوب می‌دهد.

.


ساختمان نمادین یا ساختمان های به اجبار نمادینگی شده؟

.


اینکه اسکلر بیشترِ داده‌هایش را از اینترنت می‌گیرد احتمالا بازتابی از ادعای او مبنی بر اولویت داشتن نمایش است؛ یا -با توجه به برعکس نمایی‌ای که خود نویسنده دوست دارد، احتمالا آشکار کننده‌ی رویکرد اوست. پژوهشِ اسکلر را باید در کانتکست “عصر الکتریکی” بررسی کرد، چراکه وی خصوصا از ویکیپدیا، آرک‌دیلی، و بیلدینگ دیزاین برای تعیین نمادین بودن ساختمان‌ها استفاده می‌کند و آنها را در ارتباط با طراح‌هایشان براساس رتبه‌بندی جهانیِ معماریِ BD، بررسی می‌کند. ساختمان‌هایی که اسکلر بررسی می‌کند از رسانه‌ها برای اشاعه‌ی هدف، هویت صاحبان و موقعیت خود استفاده می‌کنند، نه شیوه‌های تاریخیِ تکامل‌یافته‌ی گونه‌شناختی؛ به‌هرحال، این روش‌های اشاعه ابزاری هستند در میان بسیاری ابزار دیگر، و تنها فاکتور در تعیین نمادینگی یک چیز نیستند. اسکلر وضعیت یک پروژه را از لحاظ اقبالی که رسانه‌ها به آن نشان می‌دهند، تعیین می‌کند. منتقدان “با هیجان می‌گویند”، “به جوش می‌آیند”، “مطالعه می‌کنند”، “به خاطر می‌آورند”، “فلسفه‌بافی می‌کنند”، “تهمت می‌زنند”، “جهانی می‌کنند”، و “توضیح می‌دهند” که احتمالا برگه‌های واژه‌نامه‌ی دکتر اسکلر را کهنه کرده است.

.

با اینکه اسکلر دگرگونیِ سودمندی در تعریف نماد بودن اعمال کرد، استفاده‌ی وی از متدولوژیِ واژگان‌نگاری ، که ارزیابی او را از هرگونه ملاحظه‌ی مادّی دور نگه می‌دارد، به‌خاطر رواج ژورنالیسمی از نوع اعلامیه‌های رسمی که همینطوری به پروژه‌های برچسب نمادین بودن می‌زند و تنبلی نویسنده‌ها در آگهی‌نویسی معماری، که ساختمان‌ها را نمادین جلوه می‌دهند حتی اگر به نمادین بودن نرسیده باشند، پژوهش او را بی‌اعتبارتر می‌کند. این را می‌توان در بسیاری از پست‌هایی که در وبلاگ “Development Aesthetics” عرضه شده‌اند، دید. جایی که مجموعه‌های آپارتمانی بی‌مزه را “محشر” و “حیرت‌انگیز” و حتی “تاریخ‌ساز” می‌نماید. آیا می‌توان نمادینگی را با استفاده از چنین واژگانی ارزیابی کرد؟ این تناقض جالبی است که نویسنده با آن مواجه خواهد شد: طبقِ ایدئولوژی غالب درباره‌ی نماد، ساختمان‌هایی که نمادین محسوب می‌شوند همیشه آنهایی هستند که اثر یک معمار نابغه بوده باشند. اما شرکت‌هایی که در رتبه‌بندی جهانی معماری BD قرار دارند و چنین معماری‌ای انجام می‌دهند یا در قلمروی بروکراسی عمل می‌کنند، یا تولیدات کارخانه‌ای.

.

اسکلر اما به مسئله‌ای عاملیت معمار اهمیتی نمی‌دهد، و معماری نمادین را نشانه‌ی از نیروهای غیرمادی پشت صحنه می‌داند -توان اقتصادیِ بانک‌های “HSBC” و “Lloyd’s”، خواسته‌ی سیاسیِ رایستاگ، و شکوه مدنیِ ورزشگاه‌های المپیک. و اخیرن نیز برج گرنفل به این جمع اضافه شده است: ساختمانی که نه تنها فیزیکِ مخروبه‌اش جذاب است، بلکه به‌خاطر جنبه‌های غیرمادی اجتماع که باعثِ تخریب‌اش شد نیز نمادین شد. گرنفل به نمادی از وضعیت اجتماعی-سیاسی فعلی ما تبدیل شده است، با اینکه مسلما هیچوقت قرار نبود که اینطوری شود. جدیدترین و دردناکترین نمادِ لندن مدرکی است از نیازِ به تغییراتِ سیستماتیک.

. گرچه رویکرد اسکلر از این ملاحظات دور است، “The Icon Project” در به چالش کشیدن نقش معمار در تداوم بخشیدن یا زیبا جلوه دادنِ نیروهایی که پشت چنین فجایعی قرار دارد، بهنگام است، و از ما می‌خواهد به آلترانتیوی فکر کنیم. با این حال، اسکلر درباره‌ی اینکه چطوری می‌توانیم به تغییر برسیم چیز زیادی نمی‌گوید، جز آنکه ادعایی انتزاعی درباره‌ی ارتباط بین عاملیت معمار و آفرینش نماد مطرح کند. این نفی‌کننده‌ی شبکه‌ی پیچیده و چندوجهی نیروهایی که ساخت‌وساز در آن انجام می‌گیرد، است و به‌جای توجه به محصول، بر توجیهات غیرمادی تکیه می‌کند. از این نظر “The Icon Project” برای آشکار کردن خطرات مطالعه‌ی معماری و جامعه سوای از یکدیگر است. اتفاقات اخیر نشان می‌دهد این گرایش باید به چالش کشیده شود.

.

ساختمان نمادین یا ساختمان های به اجبار نمادینگی شده؟

منبع : آرل

اخبار عمرانی

اخبار نظام مهندسی