پداگوژی و دیسیپلین معماری در عصر پَسانهادی - سازه برتر



پداگوژی و دیسیپلین معماری در عصر پَسانهادی,

پداگوژی و دیسیپلین معماری در عصر پَسانهادی

انتهای دهه 60 همزمان است با تمایل به بازْبینی انتقادی مدرنیسم و صورت بندی مجدد شاکله های نظری معماری، در زمانه ای که این شاکله ها عملا با بحران مواجه شده بودند. این برهه همچنین با جست و جو برای مشروعیت دادن به خود معماری و عبور از نیازهای پراگماتیک کارکردی، اجتماعی یا تکنیکی ای هم زمان است که در دوران پُرْساخت و ساز پس از جنگ جهانی دوم به عنوان پیش فرض های کنش معماری بر معماری تحمیل شده بودند. کنشگران معماری در این مقطع زمانی، خود را وقف جست و جوی تاریخی و تامل نظری ای کردند که وقتی امروز به طرح هایشان می نگریم، تاثیراتش را بر زیرین ترین لایه های کنش طراحانه شان مشاهده می کنیم.

.

در همین دوره است که ما با انگیزه ای یوتوپیایی برای خودْمقیدْسازی معماری از طریق نهادها مواجه می شویم، انگیزه ای که نهایتا معماری را هم ابزار و هم هدف می داند و آرام آرام پروژه خودْآیینی گفتمانی معماری را به سویی سوق می دهد که معماری کمتر درگیر دغدغه ها و شرایط اجتماعیْ سیاسی شود. البته امروزه این تغییر و تحولات به تاریخ پیوسته اند، اگرچه ضربان انها همچنان احساس می شود، در قالب پژوهش های جدید معماری، ما شاهد برنامه ها، شبکه ها و مراکزی هستیم که کم و بیش و برای به دست اوردن مشروعیت و خودْارزیابی و ارتقا سطح استانداردهایشان برابر تمامی دیگر گستره های دانش از هنر و علوم پایه گرفته تا علوم انسانی موضع می گیرند، در این وضعیت، برخورد با تاریخ و تئوری معماری است که می تواند به فهم دقیق تر وضعیتِ زمان و ماتریس متشکله اش بیانجامد. شاید به همین سبب است که هیچگاه به اندازه امروز نیازمند نوشتن از تاریخ و تئوری نبوده ایم.

.

با توجه به این واقعیت که بسترهای مطالعه و کنش معماری روز به روز تخصصی، جزنگر و محدودتر شده اند، تجمیع و ترکیب تاریخ، نظریه و در برخی موارد نقد معماری به مثابه عناصر تدقیق کننده دیسیپلین به موضوعی عمیق برای بحث بدل شده است. اگرچه بسیاری می توانند این وضعیت را یک مشکل تلقی کنند و این عدم همگرایی را مانع از فعال سازی پتانسیل هایی برای هم افزایی و تبادل اگاهی میان گستره های متفاوت تخصص قلمداد نمایند، فقدان مدل های تئوریک و تاریخی جامع می تواند به مثابه فرصت نیز در نظر آید. واقعیت این است که اگر امروز شاهد استقرار یک چارچوب تئوریک کلان، یک روایت بزرگِ غالب و البته هیچ نظام هنجاریِ ارزشْ نیستیم که می تواند معماران را در جهتی قرار دهد که پنجاه سال پیش قرار می داد، این فرصت وجود دارد که از اشتباهات گذشته مان بیاموزیم، چشم اندازهای جدیدی ترسیم کنیم و برای رسیدن به یک آینده جهانیِ فراگیر بکوشیم.

.

مطمئن باشیم که معماری اینگونه که بوده است و امروزه هست به دل تاریخ معماری راه نخواهد یافت و در نهاد تاریخ نهادینه نخواهد شد، چرا که نهادهای برسازنده معماری بی طرف نیستند، درست است که اصول مبنایی دانش معماری همچنان و در مقیاس وسیعی بر قوام دیسیپلین معماری و تعلیم و تربیت برامده از این دیسپلین رشد می کند، اما این دیسیپلین و پداگوژی عمیقا درگیر سنت های نهادینه شده در نهادهای متولی تولید معماری است. حال انکه دانش ذاتا از دل تکثر فرم ها و چندگانگی گستره ها برمی اید و نمی توان ان را در محدوده سنت های از پیش مستقر و دارای حقْ ویژه های ابدی رسوب کرده درون نهادها تعریف کرد.

. تقلیل گرایی نهادی فائق امده بر تولید معماری در تمام سطوح موجب شده است برخی تمام تلاششان را بر فراموش کردن انچه نهادهای متولی معماری، معماری می خوانند قرار دهند و خوانش تاریخ و نظریه معماری را پیش و بیش از هر عنصر دیگری مهم قلمداد کنند. برای عبور از دیکتاتوری نهادی تزریق شده در پداگوژی معماری می توانیم بر این پرسش ها موکد شویم؛ تاریخ و تئوری معماری چگونه شکل گرفته است؟ متعلق به چه کسانی بوده است؟ و چه نقشی ایفا کرده است؟

.

و چگونه می تواند به کنش معمارانه و در بسطی وسیع تر فرهنگ معماری منتهی شود؟ این بدان معنا نیست که معماری در حال حاضر در یک وضعیت ناتاریخی a-historical و نانظریه مند a-theoretical قرار دارد بلکه به نظر می رسد معماری به طور ناامیدکننده ای موضوعی بی ربط و در برخی مواقع غیرالزام آور تشخیص داده شده است و غالبا از معادلات حذف می شود، چرا که بدل به یک دیسیپلین دانشگاهی برای به دست گرفتن مشاغل دانشگاهی شده است و هیچ اعتنایی به معماری و چالش های پیش رویش در جهان بیرون از نهاد دانشگاه یا موسسه های آموزش معماری ندارد و همین واقعیت سهمناک است که موجب می شود بار دیگر خوانش مستقل تاریخ و پرداخت آینده نگرانه تئوری معماری بیش از هر زمان دیگر مهم جلوه نماید.

.

پرسش از تاریخ در فهم جهانی اش احتمالا مهم ترین پرسشی است که امروز باید بدان پرداخت، اگرچه بایستی بتوان سنت های تبدیل به حقْ ویژه شده و متجسد در خوانش های نهادی از تاریخ را به عقب راند تا بر توسعه روش های آلترناتیو متمرکز شد و امکانی برای بالندگی شکل های متمایز دانش فراهم آورد و امکان پرسش های رادیکال از وضعیت پداگوژی معماری جهت تئوری زایی را زنده نگاه داشت.

. ما نیازمند نوشتن تاریخ اینده و ساختن تئوری هایی هستیم که ما را به این اینده رهنمون سازد، ما بایستی شیوه های مناسب و فراگیر و در دسترس تری برای انتشار آنچه در حال حاضر تولید می کنیم فراهم اوریم و به تقویت رابطه میان تاریخ، تئوری و کنش معماری بپردازیم، ان هم نه فقط در وجه خودْآیین و مستقل ان، بلکه برقرار ارتباطش با دیگر حوزه های تولید دانش و معرفت. ما بایستی نقشی که تاریخ و نظریه معماری ایفا می کند را از نو بازْخوانی نماییم و نحوه تدریس تاریخ و تئوری معماری در قالب های اموزشی را نیز مورد بازبینی قرار دهیم و امیدوار باشیم تمامی این تلاش ها به یک نتیجه بزرگتر ختم شود و ان عبور از تقلیل معماری به رسانه ای نهادیْ سیاسی و احتمالا امکان زایی برای معماری کردن سیاست است.

.

پداگوژی و دیسیپلین معماری در عصر پَسانهادی

منبع : اتووود

اخبار عمرانی

اخبار نظام مهندسی